اربعین حسینی، و روز زیارتی حضرت اباعبداللّه الحسین (علیهالسلام) تسلیت باد
اربعین آمد و اشگم ز بصر میآید |
گوییا زینب محزون ز سفر میآید |
باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست |
کز اسیران ره شام خبر میآید |
سلام بر حسین و اربعینش، سلام بر اربعین و زائرانش! و سلام بر اندوه های دل آنان که به سوغات بر مزار کشتگان، عشق بردند و به مویه نشستند. به شوق زیارت صحن و سرای جان فزایت، اربعین شهادتت را به سوگ می نشینیم، یا حسین!
در غروب عطشآلود، وقتی برق شقاوت خنجری آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست، وقتی صدای شکستن استخوان در گوش سمهای تازه عوض شده پیچید، و آنگاه که خیمهها در رقص شعلهها گم شدند، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند. دشمن به جشن و سرور ایستاد و نوازندگان، دست افشان و پایکوبان، در کوچههای آراسته، به انتظار کاروانی نشستند که با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم، با شکستهترین دل و تاول زدهترین پا، به ضیافت تمسخر و طعنه و خاکستر و خنده میآمد. ولی، چهل روز گذشت. حقیقت، عریانتر و زلالتر از همیشه، از افق خون سر برآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهیدان، خاشاک ستم را به بازی گرفت. خونی که آن روز در غریبانهترین غروب، در گمنامترین زمین و در عطشناکترین لحظه بر خاک چکه کرد، در آوندهای زمین جاری شد و رگهای خاک را به جنبش و جوشش و رویش خواند. چهل روز است که یزیدیان، جز رسوایی ندیدهاند و جز پتک استخوانکوب، فریادی نشنیدهاند.
بسوز ای دل که امروز اربعین است |
عزای پور ختم المرسلین است |
قیام کربلایش تا قیامت |
سراسر درسْ بهر مسلمین است |
دلا کوی حسین عرش زمین است |
مطاف و کعبه دلها همین است |
اگر خیل شهیدان حلقه باشند |
حسین بن علی، آن را نگین است |
دل ما در پی آن کاروان است |
که از کرب و بلا، با غم روان است |
چه زنجیری به دست و بازوان است |
که گریان دیده روح الامین است |
به یاد کربلا دلها غمین است |
دلا خون گریه کن چون اربعین است |